حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

نور چشمی

رسم دنیا اینه

سلام عزیزکم امروز هفت روز از رفتن مادر بزرگ من به بهشت می گذره، اره کوچولوی من همه رفتنی هستند خدا کنه که عزیز از دنیا بریم مادر بزرگم سنش زیاد بود این روزا هم حالش زیاد خوب نبود خدا می خواست که عزیز بمونه همین که از دست و پا افتاد بردش پیش خودش خدا بیامرزش ما همه برای شادی و عروسی رفته بودیم یزد که این طوری شد حتما حکمتی درش هست که ما بی خبریم راضی هستیم به رضای خدا . . . البته بگم که توی مراسمات شما دست به دست می چرخیدی شما که این چیزا حالیت نمی شه بهت خوش می گذشت تو فامیل مامان خیلی طرفدار داری ها دختر عمه بزرگه مامان هیج نی نی رو بوس نمی کنه ولی شما رو بوسید بعضی ها بچه خودشون رو بغل نمی کنن ولی شما را چرا . . . ولی کوچولو رسم دنیا...
24 اسفند 1391

غذا خوردن

سلام عزیزم اول از همه بگم تازگیها خیلی اذیت می کنی فدات بشم می دونم بخشی از شخصیت مستقل شما داره شکل می گره ولی مامانی ما هم یه کارایی به غیر شما داریم . قربون او ن دهن بی دندونت روزی که اقای دکتر گفت شما می تونید غذا بخورید من خیلی خوشحال شدم با مامانیت در میون گذاشتم و گفتن حالا باید کم کم به شما غذا بیدیم. اولش برای چند روز یه قاشق چای خوری پودر بادوم رو تو دو قاشق آب جوش می ریختم و می گذاشتم یه کناری بعد یه ساعت کلی روش روغن جمع می شد اون اب رو به اندازه یه قاشق چای خوری می ریختم دهنت شما هم قورت می دادی بعد از چند روز به این مخلوط یه قاشق چای خوری ارد برنج اضافه شد و با کمی حرارت یکم حریره شد و شما میل می کردید. موقعی که می گزارم ده...
10 اسفند 1391

بزرگ شدی

خانم طلا 5 ماهگی مبارک خانمی مامان شما رو برا معاینه 5 ماهگی برد پیش اقای دکتر ایشون هم تشخیص دادن ما به شما روزی یه وعده غذای کمکی بدیم مثل حریره بادوم و فرنی اخی خیلی دوست دارم بهت غذا بدم بعدا شرح غذا خوردنت رو می نویسم ...
2 اسفند 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور چشمی می باشد